غزلغزل، تا این لحظه: 20 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

غزل کوچولو

خبر خبر

                                     امروز اولین دندون شیری غزل خانم لق شد.                         غزل هم داره از خوشحالی مث فرشته ها بال در میاره.    غزل جونم مبارکه.                          &...
27 فروردين 1390

واااااااااااااااااااااااااای غزل

غزلی امشب حسابی از ذستت عصبانیم.  اخه کلی درس داشتی ولی اصلا توجه نمیکردی حواست جای دیگه بود   وهمش میگفتی خسته شدم خسته شدم.      ولی میدونم همه این بهونه هات برای نبودن بابا وحید.از دیشب همش بهونه بابا   وحیدو میگیری میگی چرا همش بابا باید بره بیمارستان مراقب بابایی باشه.کلی هم برای بابات گریه کردی   ولی خب چاره چیه عزیزم باید یه کوچولو تحمل کنی. خلاصه امشب با تمام این بهونه هایی که گرفتی درساتو خوندی  . فقط مونده دیکته شب که گفتی صبح مینویسیش.حالا صبح ببین چه بلایی میخوای سرم بیاری............    امشب که به خیر گذشت تا فردا بب...
21 فروردين 1390

اردوی مدرسه ای

دیروز وقتی غزل از مدرسه اومد گفت فردا اردوی مدرسه ای داره.کلی هم از این بابت خوشحال بود. منم امروز وقتی میخواست بره مدرسه براش کلی خوراکی وعروسکی که مورد علاقه منو خودشه دادم ببره مدرسه. اسم عروسکشو صدف گذاشته ومیگه خواهریمه. چون من این صدف خانمو خیلی دوسش دارم قبل اینکه بره مدرسه کلی سر به سر منو باباش گذاشت . میگفت:اگه تو مدرسه گم بشه چی؟ یا اگه خودشو کثیف کنه؟......................................همینجوری ادا واصول دراورد تا سرویس اومد دنبالش وغزل خانمو برد مدرسه. چند ساعت بعد منم برای دیدن معلمش رفتم مدرسه.واااااااااااااااااااااااااااااای چه خبر بود.کلاس اولیها همه تو حیاط بودنو بازی میکردن عین این جوجه های رنگی. یاد...
18 فروردين 1390

بهترین سیزده بدر

دیروز صبح ما هنوز خواب بودیم که تلفن زنگ زد.وقتی گوشیو برداشتم خاله غزل پشت خط بود .گفت وب غزلو دیده ناراحت شده وبه خاطر غزل میاد که با هم بریم بیرون. غزل وقتی متوجه شد که همه میان تابا هم بریم سیزده بدر خیلی خوشحال شد وقتی که خاله ها عموها اومدن خونه ما کلی سرزنشم کردن که چرا تو وب غزل نوشتم که ضد حال زدن من بیچاره هم شدم اینجوری . خلاصه همه باهم رفتیم.کلی هم به همه خوش گذشت .غزل هم با یه دخملی به اسم سرور اشنا شدو کلی با هم رفیق شدن .باهم کلی بازی کردن. بعدش همه با هم دژوال بازی کردیم.من بابا وحید عموهاوخاله ها وغزل و دوستشو باباش. وسط بازی یهو توپ رفت زیر پای عمو مهدی .اونم افتاد روی توپ نمیدونین چه صحنه ای بود توپ بیچاره زیر عمو&...
14 فروردين 1390

سیزده بدر

فردا سیزدهمه قرار بود با خالهای غزل ومامان وبابابزرگش بریم بیرون خوش بگذرونیم.  ولی متاسفانه برای خالش یه کوچولو مشکل پیش اومد نمیتونه بیاد برنامه ماهم بهم خورد.    اولش غزل ناراحت شد ولی بعد که باباش گفت هر کاری که قرار بود بیرون بکنیم حالا تو خونه انجامش میدیم حالش خوب شدوحالا قراره همه بیان خونه ما تا باهم باشیم. غزل به همینشم راضیه .     فردا به همتون خوش بگذره. ...
12 فروردين 1390

ما بر گشتیم

سلام به همه دوست جونا ی گلم.دلمون حسابی برای همتون تنگ شده بود. ممنون از اینکه وقتی ما نبودیم بهمون سر زدین. این اولین سفر غزل به اصفهان وشیراز بود .خودش که میگفت خیلی بهش خوش گذشت. اولین جایی که غزل رو بردیم سی وسه پل اصفهان بود.  چون خاطراتش تو این سفر زیاده فقط چند تا از عکساشو واسش میزارم. البته یه چند جایی غزل جونم ناز کردو عکس ننداخت. هفت سین کنار سی وسه پل اتیش بازی غزل چهل ستون اصفهان خشم غزل در چهل ستون شیراز ارگ کریم خان شاه چراغ تخت جمشید به قول بابا وحید غزل در کالسکه سیندرلا نقاشی صورت غزل ارام گاه حافظ باغ ارم ه...
7 فروردين 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به غزل کوچولو می باشد